کورشکورش، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

کورش عشق مامان و بابا

پسل مامان مریض شده

عزیز دلم دیشب اومدیم خونه مامان جون،شبم همینجا موندیم،من و مامان جون و عمه ها بیدار بودیم و داشتیم صحبت میکردیم که یهویی شما از خواب بیدار شدی و خیلی حالت بد بود همش داشتی ناله میکردی!  یهویی احساس کردم توی دهنت پره و وقتی سرتو آوردم پایین هرچی خورده بودی بالا آوردی   الهی فدات بشم...بعدش دوباره خوابیدی ولی تا صبح چندبار بیدار شدی و همش ناله میکردی! بالاخره ساعت4 صبح دیگه دیدیم خیلی بیتابی،بردیمت دکتر،آمپول زدی و یکمی بهتر شدی....بدن درد داشتی فدات بشم،زبونم نداری که دردتو بگی فقط گریه میکردی،الهی فدات بشم هنوزم حالت بده نفسی،خوابیدی ولی همش ناله میکنی دوستای کورشی دعا کنین پسرم زودتر خوف بشه ...
8 ارديبهشت 1391

خونواده فداییان کورش!!!

سلام سلام دوستان نی نی وبلاگی! من الهه ام،عمه ی کورش جووووون  کورش سه تا عمه و یک عمو داره که من عمه وسطی ام! هممونم جونمون واسش در میاد! آخه کورش اولین نوه ست و ما هم که همگی بچه ندیده!!! خلاصه از وقتی کورش اومده نه تنها زندگی مامان باباش رو  پر از شادی کرده بلکه زندگی ما رو هم حساااااااابی شیرین کرده قربونش بشم! :* از اونجایی که کورش خیلی وقتا خونه ی ماست (خونه فداییان کورش!!! ) و خیلی از خاطرات قشنگش تو خونه ما شکل میگیره منم تصمیم گرفتم تو نوشتن این وبلاگ مامانش رو همراهی کنم و باهم ادامه بدیم تا روزی که وروجک خودش بتونه خاطراتشو اینجا ثبت کنه    ...
2 ارديبهشت 1391

الااا !!!

الااا (سلام کورشی!!!) بقیشو چون کورش نمیتونه بگه مامانش میگه! من نرگسم،مامان کورش جونم امروز تصمیم گرفتم این وبلاگ رو برای پسرم درست کنم تا خاطرات باهم بودنمونو ثبت کنم امیدوارم اینجا بتونم دوستای خوبی پیدا کنم ...
1 ارديبهشت 1391